نام اصلی گلچین گیلانی چه بود؟

گزارش
پرسش

Please briefly explain why you feel this question should be reported.

گزارش
انصراف

چند نمونه از آثارش؟

پاسخ ( 1 )

  1. Please briefly explain why you feel this answer should be reported.

    گزارش
    انصراف

    سید مجدالدین میرفخرایی

    باز باران

    با ترانه

    با گهرهای فراوان

    می‌خورد بر بام خانه

    من به پشت شیشه تنها

    ایستاده در گذرها

    رودها را افتاده

    شاد و خرم

    یک دو سه گنجشک پر گو

    باز هر دم

    می‌پرند این سو و آن سو

    می‌خورد بر شیشه و در

    مشت و سیلی

    آسمان امروز دیگر نیست نیلی

    یادم آرد روز باران

    گردش یک روز دیرین

    خوب و شیرین

    توی جنگلهای گیلان

    کودکی ده ساله بودم

    شاد و خرم نرم و نازک

    چست و چابک

    از پرنده از چرنده از خزنده

    بود جنگل گرم و زنده

    آسمان آبی چو دریا

    یک دو ابر اینجا و آنجا

    چون دل من روز روشن

    بوی جنگل تازه و تر

    همچو می مستی دهنده

    بر درختان می‌زدی پر

    هر کجا زیبا پرنده

    برکه‌ها آرام و آبی

    برگ و گل هر جا نمایان

    چتر نیلوفر درخشان

    آفتابی

    سنگها از آب جسته

    از خزه پوشیده تن را

    بس وزغ آن جا نشسته

    دمبدم در شور و غوغا

    رودخانه

    با دو صد زیبا ترانه

    زیر پاهای درختان

    چرخ می‌زد همچو مستان

    چشمه‌ها چون شیشه‌های آفتابی

    نرم و خوش در جوش و لرزه

    توی آنها سنگ ریزه

    سرخ و سبزو زرد و آبی

    با دو پای کودکانه می‌دویدم همچو آهو

    می‌پریدم از سر جو

    دور می‌گشتم ز خانه

    می‌پراندم سنگ ریزه

    تا دهد بر اب لرزه

    بهر چاه و بهر چاله

    می‌شکستم کردخاله

    می‌کشانیدم به پایین

    شاخه‌های بید مشکی

    دست من می‌گشت رنگین

    از تمشک سرخ و مشکی

    می‌شنیدم از پرنده داستانهای نهانی

    از لب باد وزنده

    رازهای زندگانی

    هر چه می‌دیدم آنجا

    بود دلکش بود زیبا

    شاد بودم می‌سرودم

    روز ای روز دلارا

    داده ات خورشید رخشان

    این چنین رخسار زیبا

    ورنه بودی زشت و بی جان

    با همه سبزی و خوبی

    گو چه می‌بودند جز پاهای چوبی

    گر نبودی مهر رخشان

    روز ای روز دلارا

    گر دلارایی است از خورشید باشد

    اندک اندک رفته رفته ابرها گشتند چیره

    آسمان گردید تیره

    بسته شد رخساره خورشید رخشان

    ریخت باران ریخت باران

    جنگل از باد گریزان

    چرخها می‌زد چو دریا

    دانه‌های گرد باران

    پهن می‌گشتند هر جا

    برق چون شمشیر بران

    پاره می‌کرد ابرها را

    تندر دیوانه غران

    مشت می‌زد ابرها را

    روی برکه مرغ آبی

    از میانه از کناره با شتابی

    چرخ می‌زد بی شماره

    گیسوی سیمین ما را

    شانه می‌زد دست باران

    بادها با فوت خوانا

    می نمودندش پریشان

    سبزه در زیر درختان

    رفته رفته گشت دریا

    توی این دریای جوشان

    جنگل وارونه پیدا

    به چه زیبا بود جنگل

    بس ترانه بس فسانه

    بس فسانه بس ترانه

    بس گوارا بود باران

    می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی

    رازهای جاودانی پندهای آسمانی

    بشنو از من کودک من

    پیش چشم مرد فردا

    زندگی خواه تیره خواه روشن

    هست زیبا هست زیبا هست زیبا

ارسال یک پاسخ