کتاب کبوتر توی کوزه
پیرزن پارچهای سفید روی سرش میاندازد شادی میکند، برای خودش هلهله میکند و کل میکِشد و چند بار با عصا روی کوزه میزند.
نویسنده با هر ضربه کوزه را بیشتر به آغوش میکشد و حالش بدتر میشود، زانوهایش خم میشود. خندهاش کم و کمتر میشود.
دست روی قلبش میگذارد، پیچ و تاب میخورد ــ صدای رعدوبرق و باران ــ کوزه از دست نویسنده میافتد، میشکند.
صحنه تاریک میشود. نقطهای که کوزه است روشن میشود. کبوتری از توی کوزه درمیآید و صدای بالش توی تاریکی صحنه میپیچد.
کد تخفیف ۲۵ هزارتومانی (خرید بالای ۱۰۰ هزار تومان)(اولین خرید)
REF7JNDSUZ0SK